جدول جو
جدول جو

معنی خجسته سروش - جستجوی لغت در جدول جو

خجسته سروش
(خُ جَ تَ / تِ سُ)
سروش خجسته. فرشتۀ مبارک قدم. هاتف مبارک:
یکایک بیاید خجسته سروش
بسان پری پلنگینه پوش.
فردوسی.
بفرمان یزدان خجسته سروش
مرا روی بنمود در خواب دوش.
فردوسی.
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش و باز آر هوش.
فردوسی.
سحرگه مرا چشم نغنود دوش
ز یزدان بیامد خجسته سروش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ جَ تَ / تِ سَ)
سرای خجسته. منزل خجسته. خانه خوش یمن. خانه خوش قدم:
مطربی دور ازین خجسته سرای
کس دو بارش ندیده در یک جای.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ)
خوشبخت. خوش ایام. خوش کام. آنکه بخت و روزش بلند و خجسته است:
خجسته روزا کاندر نبرد سطوت تو
به آب تیغ بیفروخت آذر خرداد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ /تِ)
خجسته روی. خوش رو. خوش منظر. آنکه صورتش انسان را بفال برمی انگیزد. مبارک صورت:
او نیز که پاسبان کویست
بر دولت تو خجسته رویست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خجسته سرای
تصویر خجسته سرای
خانه خوش یمن
فرهنگ لغت هوشیار
خجسته طلعت، خجسته لقا، خوش رو، خوش منظر، خوش سیما
فرهنگ واژه مترادف متضاد